مشوقین و توجیه گران حمله نظامی به ایران چه می گویند!؟
رضا فانی یزدی رضا فانی یزدی

 



• به نظر می رسد که متاسفانه این روزها آقای میرفطروس تنها نیست و گروهی به نام مخالفت با نظام اسلامی همان را می گویند که دولتمردان نظام دینی در سی سال گذشته کرده اند. یعنی اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران در عمل از رفتار جنایتکارانه جمهوری اسلامی بطور دقیق نمونه برداری می کند ...


 

به ندرت در تاریخ شاهد بوده ایم که مردمی خواهان جنگ علیه کشور خودشان باشند یا تلویحا از حمله نظامی به خانه و کاشانه خودشان استقبال کنند و یا از دست بیدادگری حاکمان ستمگر به خارجی پناه ببرند. تاریخ بشر پر است از جنگ های ویرانگر، جنگ های داخلی، محلی و منطقه ای و جهانی، جنگ در همه اشکال آن در تاریخ نتیجه اش چیزی جز نابودی، ویرانی، کشتار و خرابی نبوده و نیست. حتی آنجا که ادعای جنگ های رهایی بخش وجود داشته و یا جنگ های انقلابی صورت گرفته است.
روشن است که از ستم و بیداد و کشتار در سه دهه گذشته در نظام جمهوری اسلامی همه به تنگ آمده ایم.
اما آیا چاره کار این است که از بمب افکن ها و موشک های کروز و مینی نوک های خارجی دعوت کنیم که ایران را بمباران کنند و زمینه جنگ و خونریزی را فراهم سازیم؟

اخیرا مطلبی به قلم آقای میرفطروس* دیدم که چنین نسخه ای برای ما می پیچید.

آقای میرفطروس با اشاره به حوادث رانندگی و آلودگی هوا نتیجه گرفته اند که در ایران در سی سال گذشته ۸۰۰ هزار نفر کشته و ۹ میلیون نفر مجروح شده اند. با توجه به آمار تلفات مردم از آلودگی هوا نیز نتیجه گرفته اند که ۷۰ درصد مرگ و میرها در تهران – بطور مستقیم و غیرمستقیم – ناشی از آلودگی هواست. آقای میرفطروس می گوید که "چنین ارقام هولناکی از تلفات انسانی و خسارات عظیم اقتصادی و زیست محیطی، ناشی فقط از دو پدیده (تصادفات رانندگی و آلودگی هوا در تهران) است و این سئوآل را باید در ذهن هر ایرانی آزاده و میهن پرست بیدار کند که: خسارت یک حملهء هدفمند به منظور کوبیدن پایگاه ها و ستادهای سرکوب رژیم اسلامی (سپاه، بسیج و ...) و در نتیجه، برداشتن سقف ترس و تهدید و سرکوب و سپس خیزش مردم ِدربند ایران و سرنگونی رژیم اسلامی بدست ِهمین مردم آیا از تلفات و مرگ و میرهای ناشی از آلودگی هوا و تصادفات رانندگی بیشتر خواهد بود؟ به اعتقاد من: نه!" *

دقت کنید، و عمق فاجعه را ببیند. به نظر ایشان اگر خسارات یک حمله نظامی به ایران چیزی در حدود ۸۰۰ هزار نفر کشته و ۹ میلیون نفر مجروح باشد، ابایی نیست و باید از رهبران امریکا و فرانسه و انگلیس و اسرائیل خواست که برای نجات مردم از دست نظام ظلم و ستم آخوندی اقدام کنند.

زهی بیشرمی! که در گوشه ای از ینگه دنیا بنشینی و با این سخاوت از مرگ و خونریزی چند صدهزار نفر به نام میهن و میهن دوستی لاف بزنی!

بدخواهی و پلیدی هم اندازه ای دارد.

مهم نیست که به چه دلیل و بهانه ای جنگ آغاز می شود. واقعیت یک چیز بیشتر نیست و آن این است که جنگ یعنی ویرانی، یعنی موجبات کشتار را فراهم کردن، یعنی نابودی انسان ها و از بین بردن دسترنج بسیاری مردمان و نیز نسل های گذشته، یعنی محروم کردن نسل های آینده از میراث گذشتگان شان، یعنی هزاران گونه بدبختی برای نسل های آینده، از آسیب های روحی و روانی گرفته تا اثرات جانبی بمب هایی که کلاهک آغشته به اورانیوم دارند.

جنگ در حقیقت امری خلاف طبعیت است.

در جنگ نسل آینده است که قربانی نسل کنونی می شود. جنگ از یک نظر شاید تصمیمی است در قربانی کردن نسل جوان، یعنی در حقیقت همان آینده ای که همه ما آرزوی بهتر ساختن آن را داریم، که بسیاری از ما برای بهبود آن تلاش و مبارزه می کنیم، آینده ای که قرار است از آن فرزندان ما باشد. و اسف بار اینکه با جنگ ما تصمیم می گیریم که فرزندانمان را قربانی کنیم!

جنگ یعنی اینکه فرزندان جوان جامعه را به جبهه های جنگ بفرستیم و جسدهای آنها را تکه پاره شده در کیسه های پلاستیکی تحویل بگیریم. جنگ یعنی بدترین شکل کشتار. بمب هایی که فرود می آیند، خوب و بد نمی شناسند، پیر و جوان را تشخیص نمی دهند، نژاد و جنسیت سرشان نمی شود.

جنگ بدترین شکل کشتار است که در آن هیچ تبعیضی هم وجود ندارد. بمب و خمپاره و موشک به یکسان همه را نابود می کند. در هیروشیما و ناگازاکی، بمب های اتمی تفاوتی بین سربازان و نظامیان با مردم کوچه و بازار و بیماران داخل بیمارستان ها و یا کودکان نوزاد و کم سن و سال و یا مادران و پدران را تشخیص ندادند. ده ها هزار نفر از مردم ساکن این دو شهر در فاصله چند دقیقه به خاکستر تبدیل شدند و بسیاری از مجروحین و بازماندگان آن زیر باران های اتمی و اسیدی پس از انفجار سوختند و نابود شدند.

آتش توپها و تانکهای فاشیست های آلمانی و بمباران هواپیماهای آنها در اروپا و روسیه فقط کمونیست ها و نیروهای ضدفاشیست را تکه تکه نمی کرد. در لندن و بوداپست و لنینگراد و بسیاری شهرهای دیگر همه با هم کشته می شدند.

در شهر درسدن (Dresden) آلمان که متفقیقن آن را تقریبا با خاک یکسان کردند، فقط نازی ها نبودند که در زیر خروارها بمب در زمین شخم زده از بمب ها دفن می شدند.

در ویتنام پاشیدن گاز Dioxine یا همان عنصر نارنجی (Agent Orange) نه تنها بیش از ده میلیون هکتار زمین کشاورزی را نابود کرد که باعث کشته و معلول شدن بیش از ۴۰۰ هزار نفر و بدنیا آمدن بیش از نیم میلیون کودک ناقص شد.

درجنگ خانمانسوز عراق در یک دهه گذشته حداقل یک میلیون عراقی و بیشتر از ۵۴۰۰ نفر از سربازان ایالات متحده قربانی شده و به هلاکت رسیده اند ضمن اینکه کشور به ویرانه ای تبدیل شده که خشونت و انتقام جویی برای سالهای آتی گرببانگیر آن بوده و نتایج وحشتناک آن در آینده معلوم خواهد شد.

هجوم نظامی ناتو به لیبی تحت عنوان پیشگیری از قتل عام مردم در این کشور، در کشوری با جمعیت کمتر از ۶ میلیون نفر - در کمتر از ۶ ماه بیش از ۶۰ هزار نفر قربانی برجای گذاشت و همه ساختارهای زیربنایی آن را که حاصل چند دهه تلاش مردم این کشور بود را نابود کرد واینک بر ویرانه اش قرار است که قوانین شرع اسلام و بیش از همه پذیرش چند همسری خانه خوش کند و حکم براند.

امروز در پاکستان و افغانستان نیز حتی بمب ها و موشک های هوشمند و کنترل از راه دور نیز با همه دقت در هدف گیری هزاران نفر از مردم عادی کوچه و بازار را به هلاکت رسانده اند. تنها از سال ۲۰۰۴ تا کنون در منطقه وزیرستان بیش از ۲۵۵۰ نفر کشته شده اند که فقط کمتر از ۴۰ نفر آنها از سران القاعده و طلابان بوده اند. بیشتر قربانیان سلاح های کنترل از راه دور را مردم عادی و غیرنظامیان تشکیل می دهند.

جنگ چه با شمشیر و چه با بمب اتم و یا هواپیمای بدون سرنشین و موشک های هدایت شونده از راه دور جز فاجعه به بار نیاورده است. پس چه شده است که امروز گروهی از ایرانیان برای خلاصی از ستم بی اندازه نظام اسلامی به هیولای جنگ پناه آورده اند و با نامه و نامه نگاری و جمع آوری امضا و مصاحبه و مقاله نویسی از این یا آن کشور خارجی دعوت می کنند که برای خلاصی آنها همان کنند که در افغانستان و عراق و لیبی کردند.

انکار ابعاد جنایت های جنگی حتی به نام "برداشتن سقف ترس و تهدید و سرکوب و سپس خیزش مردم ِدربند ایران و سرنگونی رژیم اسلامی بدست ِهمین مردم"* چیزی نیست جز توجیه جنایت! پنهان کردن جنایت و انکار آن زیر هرنامی که باشد، جز تایید جنایت نیست . این همان روی دیگر سکه ایست که قتل هزاران دگراندیش توسط جمهوری اسلامی را انکار می کند و هولوکاست را که در آن میلیونها نفر یهودی را قتل عام کردند انکار می کند و کوره های آدم سوزی فاشیسم هیتلری را که روزانه هزاران نفر را به خاکستر مبدل می کرد انکار می کند. آقای میرفطروس و آقای حسین شریعتمداری و آقای احمدی نژاد همه شان چهره ی جنایت را می پوشانند و انکار می کنند و برای جنایت توجیه تراشی می کنند ولو به بهانه های متفاوت.

سی سال تسلط حکومت جمهوری اسلامی ایران متاسفانه بخشی از اپوزیسیون خودش را شبیه خودش کرده است! به نظر می رسد همان شیوه های بی منطق و خشن و بیرحمی که جمهوری اسلامی در سرکوب مخالفان خودش بکار برده است، ایده آل آقای میرفطروس در براندازی رژیم جمهوری اسلامی است. هر دو طرف به یک اندازه جنایت های بیرحمانه و کشتار وسیع مردم را در رسیدن به هدف خویش توجیه می کنند. شیوه نگرش بیرحمانه سیاسی که برای جان شهروندان ارزشی قائل نیست و با شعار "هدف وسیله را توجیه می کند" دیگر ویژه حکومت نیست، بلکه به بخشی از اپوزیسیون هم سرایت کرده و متاسفانه این بخش از اپوزیسیون جمهوری اسلامی کاملا شبیه خود جمهوری اسلامی شده است.

اینکه چرا مردم باید میان این بخش از اپوزیسیون و رژیم تفاوت قائل شوند و این یکی را بر آن ترجیح دهند، معمایی است که این اپوزیسیون دنباله روی روش های رژیم باید روشن سازد.

همانطور که طی سی سال گذشته رهبران جمهوری اسلمی ایران زندانیان سیاسی را قتل عام کرده و هنوز هم می کنند و آن را جنایت نمی نامند، همانطور که آقای احمدی نژاد می تواند چشم بر کشتار یهودیان ببندد و هولوکاست را انکار کند، در این سوی دنیا هم آقای میرفطروس جنایت هایی بس بیرحمانه را بر مردم خویش روا داشته و تبلیغ می کنند و خواهان کشتار چندصد هزار انسان می شوند.

به نظر می رسد که متاسفانه این روزها آقای میرفطروس تنها نیست و گروهی به نام مخالفت با نظام اسلامی همان را می گویند که دولتمردان نظام دینی در سی سال گذشته کرده اند. یعنی اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران در عمل از رفتار جنایتکارانه جمهوری اسلامی بطور دقیق نمونه برداری می کند.

این نغمه های شوم که در این سوی مرزها می شنویم شاید نتیجه درماندگی سیاسی و استیصال باشد، اما در هر صورت نشانگر اینست که برخی برای دستیابی به قدرت حاضرند در ابعاد میلیونی جنایت کرده و یا توجیه گر آن باشند.

با احترام،
رضا فانی یزدی
۱۳ نوامبر ۲۰۱۱

*چرا حمله نظامی به رژیم ایران!؟ نوشته علی میرفطروس
www.iranian.com

 

 
1
حجری

• با سلام بر رضا باقی یزدی

• به نظر شما:

• « به ندرت در تاریخ شاهد بوده ایم که مردمی خواهان جنگ علیه کشور خودشان باشند!»

• تاریخ ایران اما از این استثناء مورد نظر شما سرشار است:
• از دعوت سپاه عمر بگیر تا روی کار آوردن عجوزه های عهد عتیق!



• حتی شاملوی شاعر که از تیزهوشی خاصی برخوردار نیست، در شعری تحت عنوان «در جدال با خاموشی» به این حقیقت امر اشاره کرده است:

• «بارها به خون مان کشیده اند، به یاد آر!


• و تنها دستاورد کشتار

• نانپاره بی قاتق سفره بی برکت ما بود!

• اعراب فریبم دادند:

• برج موریانه را به دستان پینه بسته خویش

• برای شان در گشودم

• مرا و همگان را
• بر نطع سیاه نشاندند
• و گردن زدند!

• نماز گزاردم و قتل عام شدم:
• که رافضی ام دانستند.

• نماز گزاردم و قتل عام شدم:
• که قرمطی ام دانستند.

• آنگاه قرار نهادند
• که ما و برادران مان یکدیگر را بکشیم

• و این، کوتاه ترین طریق بهشت بود.

• به یاد آر، که تنها دستاورد کشتار
• جلپاره بی قدر عورت ما بود!

• خوشبینی برادرت، ترکان را آواز داد:
• تو را و مرا گردن زدند

• سفاهت من چنگیزیان را آواز داد:
• مرا و همگان را گردن زدند

• یوغ و ورزا بر گردن ما نهادند

• خیش بر ما بستند

• بر گرده مان نشستند

• و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند

• که بازماندگان را ـ هنوز از چشم ـ خونابه روان است!


• کوچ غریب را به یاد آر!
• از غربتی به غربتی دیگر

• تا جست و جوی ایمان

• تنها فضیلت ما باشد!

• به یاد آر:
• تاریخ ما بی قراری بود:

• نه باوری

• نه وطنی!»

• ظاهرا دیالک تیک استثناء و قاعده را جماعت ایرانی وارونه کرده اند:

• در دیالک تیک استثناء و قاعده، قاعدتا نقش تعیین کننده از آن قاعده است.

• اما برای ایرانی جماعت، از آن استثناء است!

• آنچه برای دیگران استثناء است، برای ایرانی جماعت، قاعده بی برو برگردی است!


2
پیام


• آقای یزدی، هم مردم آلمان هم ژاپن، هم سارایوو، هم صربستان از آمریکا برای دخالت نظامی و پایان دادن به حکومت های جلادی، که خودشان از پس آنها برنمی آمدند، تا عمر دارند متشکرند.
• هرچند که هزینه های بزرگی هم برایش داده اند.
• شما اما به عمد دوست دارید ما را در حد آخر صفی ها نمونه لیبی ذلیل نشان بدهید.
• شما اگر شکنجه علنی و زجرکش شدن تدریجی ملت ایران را به هر قیمتی ترجیح می دهید، چگونه می پرسید «بدخواهی و پلیدی هم اندازه ای دارد.»
• معنی این شعارهای تو خالی چیست؟
• شما، اپوزیسیون ایرانی، سی و دو سال است چه گلی به سر مردم زده اید که باز هم مدعی هستید؟
• همین اتحاد جمهوری خواهان شما چقدر به شعارها و گنده گویی های شما نزدیک شد؟
• به کدام اتحاد نیروهای ملی منتج شد؟
• حال که میرفطروس واقعیت تلخ را که روی میز می گذارد، چرت شما پاره شده، علیه او ناگهان به فعالیت می افتید.
• میرفطروس می گوید:
• «صد در صد مخالف» حمله نظامی به مردم و مراکز صنعتی است و فقط موافق حمله به مراکز نظامی است.
• شما اما به عمد این تأکید او را نادیده می گیرید و عملا تحریف و مظلوم نمایی می کنید که آب تطهیر بر سر ندانمکاری ها و ناتوانی های سی و دو ساله خود بریزید.

3
میم حا


• با سلام بر حضرت پیام
• ماجرای شقه شقه کردن غیر قانونی و ضد حقوق ملل کشور یوگوسلاوی به این سادگی ها که شما می فرمایید، نبوده است.

• ماجرا درست برعکس پندار شما بوده:

• اول باندهای جانی تربیت و مسلح می شوند و بکار انداخته می شوند.

• بعد به دعوت و درخواست همان اجامر و اوباش خودپرورده، وارد عمل می شوند.


• امروز در هر صورت دهها هزار سرباز خود ناتو که در تجاوز به یوگوسلاوی شرکت داشتند، به امراض لاعلاج رادیواکتیو گرفتارند و در کوچه ها و خیابان های بوسنی و کواتی و صربستان چه بسا هنوز هم دهها هزار تن مواد رادیو اکتیو در حال تشعشع است و مردم این سامان مثل سگ پشیمان اند.


• اگر ادبیات لازم داشتید خبر کنید تا از خانم محقق برجسته کانادائی معرفی کنیم.


4
فرهاد


• عنوان مقاله «چرا با حمله نظامی به رژیم ایران موافق هستم؟» بود، که سیدعلی میرفطروس احتمالا وقتی دیده، آشش خیلی شور شده، در سایت هایی که حرفشو گوش می دهند، تغییرش داده، ولی مثلا در خبرنت هنوز همون تیتراست:
• میرفطروس فکر کرده، اگر بنویسد به «رژیم ایران» معنی جنگ فرق می کند!

• رژیم ایران کجاست که بشود به آن حمله نظامی کرد و به «مردم ایران» و شالوده های کشور ضربه نزد؟


• اصلا ایشون چکاره است که کاسه گدایی حمله نظامی به دست گرفته و از خون و اقتصاد مردم ایران می بخشه؟!


5
خسرو صدری


• چنین نسخه پیچی هایی از طرف "میرفطروس" و دیگر همنوعانش، فقط مصرف خارج کشوری و عمدتا "لس آنجلسی" دارد.

• مردم ایران، هرگاه که تهدید بیگانگان نزدیک شود، حتی در مبارزات آزادیخواهانه داخلی خود نیز، آنچنان با وسواس رفتارمی کنند تا کوچکترین بهانه دخالت بی جا، زیر عنوان دفاع از آنان به متجاوزین داده نشود وکینه علیه استبداد داخلی را خرج دشمن خارجی نمی کنند.

• علت سکوت ظاهری فعلی هم همین است.

• این ها ولی پیاده نظام جنگ تبلیغاتی امریکا هستند که برنامه ریزی شده، با هدف تغییر سطح گفتمان سیاسی اپوزیسون خارج و با هدف هرچه بیشتر هل دادن آن به سمت پذیرش طرح های تجاوزکارانه، یکی یکی سر از سوراخ در می آورند.

• این هارا "اپوزیسیون " نمی نامند.

• برخی های شان بیشتر از انسان، به دستگاه اتومات داخل خیابان و فروشگاه ها شباهت دارند که ازیک سمتش پول می اندازند و کالای مورد سفارش رااز سمت دیگر دریافت می دارند.


• آمریکا اگر روزی خیال حمله به ایران را داشته باشد، به چند صد نفری نیاز خواهند داشت تا در شهرهای شان، تحت نام "ایرانی"، تظاهرات کنند و از دولت آمریکا بخواهند که به کشورشان حمله کند.


• آن ها برای آماده کردن جو داخلی خود، به چنین چیزی احتیاج دارند.

• وظیفه این پیاده نظام های تبلیغاتی و آدم آهنی های "محلل"، پیش از هرچیز، تسهیل در گردآوردن چنین جمعی برای تظاهرات در روزهای موعود است.
• هنگام حمله البته مانند لیبی، ناتو و آمریکا خوب می دانند چگونه جلوی انعکاس ابعاد ویرانی و قربانی ها، توسط رسانه هارابگیرند.


 

November 15th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی